۰۲۱-۲۲۱۸۱۹۰۷

نوروساینس برای توسعه سازمان و مدیریت

علاقه به استفاده از ابزارها و تکنیکهای عصب علمی برای مطالعه رفتار انسان در سازمانها افزایش یافته است. بسیاری از محققین سازمانی با استفاده از اصطلاحاتی مانند علوم اعصاب شناختی سازمانی تلاش کرده اند بر نقش تأثیرگذار فرایندهای مغزی در تصمیمات مدیریتی و عملکرد افراد در سازمان تأکید کنند.

 

نوروساینس، دانش مطالعه سامانه عصبی است. دانش علوم اعصاب زیرشاخه ای چندرشته ای از زیست شناسی است که با بهره گیری از فیزیولوژی، آناتومی، زیست شناسی تکاملی و زیست شناسی سلولی و مولکولی، مدلسازی ریاضی و روانشناسی به درک ویژگی های نورون ها و مدار های عصبی می پردازد. بهطور سنتی علوم اعصاب یکی از زیر شاخههای پزشکی و زیستشناسی و داروسازی شناخته می شد. این دانش اکنون یک دانش میان رشتهای است و در واقع با دیگر رشتههای دانش مانند روانشناسی، شیمی،رایانه، مهندسی، زبانشناسی، ریاضی؛ پزشکی، فیزیک و فلسفه و علوم شناختی همکاری دارد). p59,2013,Shulman) .این دانش به دنبال پرسشهایی است مانند: مغز چیست و چگونه کار میکند و در زمانهای مختلف چه واکنشی از خود نشان میدهد؟ چرا مردم احساسات دارند؟ در حین بروز احساسات، چه تغییراتی در مغز رخ میدهد؟ علتهای ریشهای اختاللهای روانی و عصبی، طراحی دارو ودرمان بیماریهای عصبی و سرطانها و…
علوم اعصاب سازمانی سازمانها را می توان به عنوان سیستمهای شناختی اجتماعی تفسیر کرد که توسط افرادی جمع میشوند، اطالعات را محاسبه می کنند، تجزیه و تحلیل و تفسیر می کنند و با یکدیگر تعامل دارند. این سیستم های شناختی اجتماعی را نمی توان بدون مراجعه به بسترهای عصبی زیربنای شناختها مطالعه کرد. در سال های اخیر، عالقه به استفاده از روش ها و تکنیک های عصب علمی برای مطالعه پدیده های سازمانی افزایش یافته است.

دلایل ضرورت توجه به نوروساینس

1. رقابتپذیری در بازار: در دنیای کسبوکارهای امروز، سازمانهایی که از علوم جدید بهرهمند میشوند، نسبت به رقبا مزیت رقابتی خواهند داشت.
نوروساینس ابزارهای نوینی برای درک و بهبود عملکرد سازمانی فراهم میکند.

2. تحول دیجیتال و هوش مصنوعی: نوروساینس و هوش مصنوعی به هم مرتبط هستند و با استفاده از الگوریتمهای پیشرفته و دادههای مغزی میتوانند به بهبود فرآیندهای کسبوکار کمک کنند. این ترکیب میتواند به توسعه راهکارهای جدید و هوشمند منجر شود.

3. رشد و توسعه پایدار: با درک عمیقتر از نیازها و رفتارهای انسانی، سازمانها میتوانند راهبردهای توسعه پایدار و انسانیمحور را پیادهسازی کنند که هم برای کسبوکار و هم برای جامعه مفید است.
در دنیای مدرن، مدیریت دیگر به مهارتهای سنتی محدود نمیشود. علوم جدید، به ویژه نوروساینس، به مدیران این امکان را میدهد که به درک بهتری از فرآیندهای مدیریت، رفتار انسانی و مدیریت منابع انسانی دست یابند .

امروزه موضوعات جدید و جذابی در حوزه نوروساینس وجود دارند که میتوانند نقش مهمی در بهبود مدیریت و رهبری سازمان ایفا کنند. نوروساینس در سال ۲۰۲۴-۲۰۳۰ به یکی از مهمترین ابزارهای مدیران تبدیل خواهد شد. این علم با ارائه بینشهای جدید درباره مغز و رفتار انسانی، به مدیران این امکان را میدهد که تصمیمات بهتری بگیرند، بازاریابی موثرتری انجام دهند، استرس را مدیریت کنند، یادگیری را بهبود بخشند و ارتباطات خود را تقویت کنند. مدیرانی که از این علم نوین بهره میبرند، میتوانند سازمانهای خود را به سطوح جدیدی از بهرهوری و موفقیت برسانند. در ادامه کاربردهای عمده نوروساینس در مدیریت و رهبری بیان می شود:

۱ .تصمیمگیری و نوروبیولوژی
مطالعات اخیر نشان میدهد که تصمیمگیریهای مدیریتی نه تنها تحت تأثیر عوامل منطقی بلکه تحت تأثیر فرآیندهای نوروبیولوژیکی قرار دارند. اسکنهای مغزی نشان دادهاند که قسمتهایی از مغز که با احساسات در ارتباط هستند، نقش مهمی در تصمیمگیریهای روزانه مدیران ایفا میکنند. شناخت این فرآیندها میتواند به مدیران کمک کند تا تصمیمگیریهای بهتری داشته باشند و از بروز خطاهای شناختی جلوگیری کنند.
تصمیم گیری یک فرآیند کاملاا عقلانی نیست. عمیقاا در مکانیسم های پیچیده مغز ما ریشه دارد. درک علوم اعصاب می تواند بینش های ارزشمندی در مورد اینکه چرا ما انتخاب هایی را انجام می دهیم، ارائه دهد.
مغز سیستم های فیزیکی، ذهنی و عاطفی را متعادل می کند. دو سیستم اصلی به نامهای قرمز (انرژی) و آبی (شفافیت) وجود دارد که برای تعادل تصمیمگیری مورد نیاز هستند.
وقتی تحت فشار هستیم ممکن است از تعادل خارج شویم، به این معنی که احساسات بیش از حد ممکن است باعث جنگ، فرار یا انجماد فكري ما شود. یا، تحلیل یا تأمل بیش از حد ممکن است باعث نوعي فلج شدن مغز گردد.تشخیص اینکه ما با استفاده از هر دو سیستم قرمز و آبی کار می کنیم برای بهبود تصمیم گیری بسیار مهم است.

۲ .نورومارکتینگ و رفتار مصرفکننده
نورومارکتینگ به مطالعه واکنشهای مغزی مصرفکنندگان نسبت به محصولات و تبلیغات میپردازد. با استفاده از تکنولوژیهایی مانند fMRI وEEG ، شرکتها میتوانند درک کنند که چگونه مغز مصرفکنندگان به پیامهای بازاریابی واکنش نشان میدهد. این اطلاعات به مدیران بازاریابی اجازه میدهد که استراتژیهای موثرتری طراحی کنند که به افزایش فروش و رضایت مشتری منجر شود.

۳ .استرس و عملکرد شغلی
استرس یکی از عوامل مهم کاهش بهرهوری و افزایش هزینههای سازمانی است. تحقیقات نوروساینس نشان میدهد که استرس چگونه میتواند ساختار و عملکرد مغز را تحت تأثیر قرار دهد. مدیریت استرس از طریق تکنیکهای مبتنی بر نوروساینس مانند مدیتیشن و تمرینات (Mindfulness) میتواند به بهبود عملکرد کارکنان و کاهش غیبتهای کاری کمک کند.

۴ .یادگیری و توسعه مهارتها
نوروساینس اطلاعات مفیدی درباره چگونگی یادگیری و تثبیت اطلاعات در مغز ارائه میدهد. این دانش میتواند به مدیران کمک کند تا برنامههای آموزشی موثرتری طراحی کنند که باعث افزایش یادگیری و توسعه مهارتهای کارکنان شود. روشهایی مانند تمرینات تکراری و استفاده از تکنیکهای بصری میتوانند به بهبود یادگیری کمک کنند.

۵ .ارتباطات و هوش هیجانی
هوش هیجانی نقش مهمی در موفقیت مدیران دارد. مطالعات نوروساینس نشان میدهد که توانایی درک و مدیریت احساسات خود و دیگران، میتواند به بهبود ارتباطات و افزایش انگیزه کارکنان منجر شود. تکنیکهای مبتنی بر نوروساینس میتوانند به مدیران کمک کنند تا هوش هیجانی خود را تقویت کرده و روابط بهتری با تیمهای خود برقرار کنند.

6. نوروساینس و رهبری
یافته های علوم اعصاب مانند ساخت و ساز اعتماد و ارتباط به راحتی می تواند توسط متخصصان منابع انسانی در فعالیت های توسعه رهبری آن ها اعمال شود. گمان می رود که رهبران بزرگ مسیرهایی را در مغز کارکنان خود باز می کنند که از تعامل و روابط کاری مثبت پشتیبانی می کنند. شافنبل می گوید که یافته های علوم اعصاب در اتصال نقاط بین تعامل انسان و شیوه های رهبری موثر بسیار مفید هستند. همانطور که ما به نقشه برداری از مغز انسان ادامه می دهیم، انتظار داریم اطلاعات بیشتری در مورد نحوه عملگرهای مغز و اینکه چگونه رهبران بهترین استفاده را از این دانش در رهبری افراد و سازمان ها می برند به دست آوریم.

نورولیدر شیپ رویکردی درون سازمانی دارد ؛ و از ابزار های علوم اعصاب به منظور مطالعه و بهینه سازی رفتار ها و تعاملات رهبران با سایر کارکنان استفاده می کند. به دلیل توجه فزاینده به تعاملات انسانی در حوزه تحقیق و کاربرد رهبری، مبحث نورولیدرشیپ در کنار مباحثی چون روانشناسی سازمانی به سرعت در حال باز کردن فضایی جدید در این حوزه است. به عبارت دیگر، هدف نهایی نورولیدرشیپ ایجاد کردن فضای کاری مغزدوست برای کارکنان است؛ که به نوبه خود منجر به افزایش بهرهوری و کارآمدی آنها میشود. نورولیدرشیپ قصد دارد این هدف را از طریق شناخت، ارزیابی و بهبود قابلیتهایت های شناختی _عصبی رهبران به شکلی متناسب با عملکرد مغز کارکنان محقق کند. نورو لیدرشیپ کمک میکند ضمن شناخت بهتر آنچه در مغز خودتان، کارمندانتان و مشتریان میگذرد، تصمیمات بهتری بگیرید، بهتر ارتباط برقرار کنید استراتژیهای درستی انتخاب کنید و عملکرد خودتان و همکارانتان را بهبود ببخشید. راز موفقیت مدیرانی که همزمان چندین مجموعه را هدایت میکنند و با صدها کارمند سروکار دارند و در عین حال، به تمام امور زندگی شخصیشان میرسند، دقیقا در مفهوم نورو لیدرشیپ نهفته است. کارآفرینان سریالی (مدیرانی که کسبوکارهای متفاوتی را به طرز شگفت انگیزی مدیریت می کنند) احتمالا سال هاست آگاهانه یا نا آگاهانه از نورولیدرشیپ استفاده می کنند.

7. نوروساینس و مدیریت تغییر :
علوم اعصاب آنچه را که چند دهه است در میان روانشناسان و مدیران صنعتی شناخته شده است را تایید می نماید .مردم از تغییرات می ترسند! تغییر معمولا به عنوان یک تهدید درک می شود، چون مغز برای بقاء سخت گیر است. مغز ما به طور ناخودآگاه پنج بار در ثانیه به دنبال تهدیدات می گردد. برخی افراد ممکن است تعجب کنند که چگونه این قضیه به سازمان های امروزی مربوط است. این موضوع بسیار اهمیت دارد زیرا که محل کار با شرایط عدم اطمینان آمیخته شده است. لحظه ای در مورد رشد فزاینده ادغام سازمانها و فرایند مالکیت، از دست دادن شغل و غیره فکر کنید، این باعث شده بسیاری از استرس ها و ترس های ناشی از عدم اطمینان ایجاد شود. درک عمیق از ترس تغییر و ناشناخته ها، پیامدهای بزرگی برای رهبران، مدیران و سایر عواملی که باعث تغیر آن ها می شود، به دنبال دارد. شافنبل اشاره می کند که با تمرکز بر جنبه های مثبت تغییرات پیشنهادی، سوالات مستقیم و گوش دادن فعالانه به نگرانی های مردم، رهبران و عوامل تغییر، می توان به کاهش استرس و نگرانی برای کسانی که تحت تاثیر این تغییرات هستند، کمک کرد. اعمال این استراتژی می تواند توانایی مغز را برای تنظیم چگونگی پاسخ به تغییرات و بهبود آن را غیرقابل پیش بینی کند. به عنوان یک رهبر، شما باید درک کنید که احساس تهدید فراگیر است. دیدن همکاران یا رهبران در اطراف ما احساس نگرانی و ترس را گسترش خواهد داد و نهایتا عدم اطمینان منفی می تواند بر حافظه، توانایی تمرکز، رضایت شغلی و غیره تاثیر بگذارد.

 

8. نوروساینس و فن آوری:
شافنبل و همکارانش معتقدند که دانشمندان علوم انسانی دو مورد از توانایی های مغز انسان را برای نوآوری و تفکر خلاق کشف کرده اند. اول و مهمتر از همه، شبکه پیش فرض است. این شبکه قادر به فراتر رفتن یا پیش بینی کردن چیزی است که به نظر می رسد در یک مکان یا زمان متفاوت باشد. دوم، شبکه کنترل در بخشی از مغز است که مردم را بر سر وظیفه شان نگه می دارد. با استفاده از این استراتژی، رهبران می توانند با شبکه پیش فرض به تحریک نوآوری و تقویت شبکه کنترل متمرکز شوند. بر طبق این منطق، توصیه می شود که سازمان ها برنامه هایی را ایجاد نمایند و کارکنان را قادر سازند تا زمان را برای کار بر روی پروژه هایی که به آن ها الهام می شود و به نوعی سازمان را هدایت می کند، کنترل نمایند. همچنین، ممکن است سازمان ها بخواهند برخی محدودیتهای زمانی ایجاد کنند تا کارکنان هر نوع انحراف از جمله مشغولیت به تلفن های همراه را کنار گذاشته و به جای تمرکز بر چند وظیفه مختلف و وقت گیر، به یک وظیفه مشخص رسیدگی نمایند.

8. نوروساینس و مدیریت مالی :
مدیریت مالی عصب پایه یا نوروفایننس که از یک منظر خود زیر مجموعه ای از حوزه وسیع تری به نام اقتصاد عصب پایه است، به مطالعه و شناخت رفتارها و تصمیم گیری های مالی می پردازد. بخش قابل توجهی از تحقیقاتی که در این حوزه انجام می شود به بررسی مبانی شناختی خطاهای افراد در تصمیم گیری های مالی می پردازد. بخش دیگری از تحقیقات روی عوامل هیجانی و شناختی در عملکرد سرمایه گذاران در بازارهای مالی متمرکز شده اند. تحقیقات انجام شده در حوزه مالی عصب پایه این نوید را می دهند که با شناخت عوامل تأثیرگذار روی تصمیم گیری های مالی افراد، رفتارهای مالی ایشان در شرایط مختلف قابل پیشبینی تر شود.

9. نوروساینس و اقتصاد عصب بنیان : اقتصاد عصب بنیان نورواکانومیکس که نسبت به سایر حوزه های مدیریت کسب و کار عصب بنیان سابقه بیشتری نیز دارد، به مطالعه تصمیم گیریهای اقتصادی انسانها با استفاده از روشها و ابزارهای علوم اعصاب می پردازد. در واقع در یک تعریف کلیتر حتی تصمیمات غیر مالی انسانها نیز به عنوان تصمیماتی اقتصادی مورد مطالعه این علم جدید قرار می گیرد. به عنوان مثال تصمیمات افراد برای صرف غذای سالم یا صرفه جویی در مصرف آب علی رغم اینکه الزاماً اهداف مالی ندارند، به عنوان تصمیماتی اقتصادی از منظر اقتصاد عصب بنیان مورد مطالعه قرار میگیرند. از دیگر کاربرد های اقتصاد عصب بنیان میتوان به طراحی رفتارها و تصمیم گیری های مصرف کنندگان بر اساس سوگیری های شناختی اشاره کرد؛ موضوعی که توسط اقتصاد دانهای رفتاری نیز پیش از این بدون ابزارهای علوم اعصاب مورد مطالعه قرار گرفته است. یکی دیگر از اجزای مدیریت که در سالهای اخیر استفاده از ابزارهای علوم اعصاب در آن رواج پیدا کرده است مدیریت استراتژیک است. در واقع استراتژی بر پایه علوم اعصاب( نورواستراتژی )می کوشد با مطالعه ویژگی های شناختی عصبی استراتژیست های موفق، ریشه های عصب شناختی این موفقیت و عملکرد آنها را کشف کند. در وهله دوم، نورواستراتژی می تواند به منظور ارزیابی ویژگی ها و قابلیتهای شناختی افراد فعال در حوزه مدیریت استراتژیک افراد مستعد برای جایگاه های شغلی مربوطه را شناسایی کند. سپس با استفاده از تمرینات شناختی خاصی توانایی های استراتژیست ها را متناسب با نیاز ایشان تقویت کند. تجربه زیسته آزمایشگاه کسب و کار عصبی دانشگاه علم و صنعت نشان از کاربردهای وسیع این رویکرد در سازمانها دارد. علاوه بر این شکاف تحقیقاتی جالب توجهی نیز در این حوزه وجود دارد که میتوان با انجام تحقیقات دانشگاهی بیشتر بدان پاسخ داد. از بین شاخه های علم مدیریت، بازاریابی تاکنون بیشترین بهره را از ابزارهای علوم اعصاب برده است. به طوری که در فاصله کوتاهی از ابداع شدن اصطلاح نورمارکتینگ، تحقیقات این حوزه به قدری توسعه یافت که زیرشاخهه ای جدیدی چون نوروادورتایزینگ (تبلیغات عصب پایه)، نوروبرندینگ (برندسازی عصب پایه)، نوروپرایسینگ (قیمت گذاری عصب پایه)، و نوروپکیجینگ (بسته بندی عصب پایه) ظهور پیدا کردند. حوزه نورومارکتینگ که از آن با عنوان علوم اعصاب مصرف کننده نیز یاد میشود، به محققان در درک نگرشها، احساسات، نیات و رفتارهای خودآگاه و ناخودآگاه مشتریان و مصرف کنندگان کمک میکند. به عبارت دیگر، هدف اصلی نورومارکتینگ طراحی و تولید محصولات، خدمات، کانالهای فروش و پیغام های بازاریابی به نحوی مؤثر تر و مغز دوست تر است.

با توسعه چشمگیر تحقیقات دانشگاهی انجام شده در حوزه نورو مارکتینگ، در فضای تجاری نیز تعداد بسیار زیادی آژانس های تحقیقات ی ارائه دهنده خدمات نورومارکتینگ در کشورهای مختلف دنیا پدید آمدند. علاوه بر این شرکت های تحقیقات بازاریابی بزرگ یا آزمایشگاه نورومارکتینگ خود را تأسیس کردند یا با تملک آژانس های نورومارکتینگ این خدمت را به سبد خدمات تحقیقاتی خود اضافه کردند. در این بین، برخی از شرکتهای بزرگ فناوری از جمله اپل و فیسبوک با تملک شرکت های تولیدکننده ابزارهای نورومارکتینگ، به شکلی گسترده تر استفاده از این روش جدید را آغاز کردند. شرکت آکیولوس (تحت تملک فیسبوک) نیز در سال ۲۰۱۶ استارتآپ دانمارک ی سازنده ردیاب های چشم به نام آیترایب را به شکل مخفیانه خریداری کرد؛ و خبر آن را در سال ۲۰۱۷ اعلام کرد. در این فاصله شرکت آیترایب بدون بیان دلیل توقف فعالیت، به بیش از ۱۰ هزار خریدار تجهیزات خود اطلاع داد که دیگر فعالیت خود را ادامه نخواهد داد. گوگل هم در سال ۲۰۱۶ استارتاپ تولید کننده ردیاب های چشم به نام آیفلوئنس را خریداری کرد. شرکت اپل نیز در سال ۲۰۱۷ استارتآپ آلمانی سازنده تجهیزات ردیابی چشم به نام SMI را تملک کرد. علاوه بر این شرکت های بزرگ دیگر همچون مایکروسافت و حتی برخی از خودروسازان و بانکهای بزرگ دنیا نیز یا اقدام به تأسیس آزمایشگاه های مخصوص خود کرده اند یا با انعقاد قرارداد هایی با آزمایشگاه های دانشگاهی از این ابزارها بهره برداری میکنند. نوروساینس و مربی گری (نوروکوچینگ) نوروكوچینگ یک شکل ویژه از کوچینگ است که اصول علمی عصب شناسی را به روشهای کوچینگ ادغام میکند . این نوع کوچینگ بر تحلیل نحوه عملکرد مغز و نحوهی تأثیر گذاری فرآیندهای آن بر رفتارها، احساسات و شناخت تمرکز دارد. در زیر برخی از جنبه های کلیدی نوروكوچینگ را ذكر مي كنم:

1. تکنیک های مبتنی بر مغز: نوروكوچینگ از تکنیک هایی که بر اساس علوم عصب شناسی بدست آمده براي كمك به مدیران استفاده میکنند.
این شامل درک چگونگی شکل گیری عادات، مدیریت استرس و بهبود توانایی های شناختی میشود.

2. رویکرد شخصیسازی شده: با درک الگوهای مغزی و رفتارهای فردی، نوروكوچینگ استراتژیهای خود را برای پاسخگویی به نیازها و چالش های منحصر به فرد هر مشتری بهینه سازی می کنند.

3. تغییرات رفتاری: هدف اغلب از این نوع کوچینگ، تسهیل تغییرات رفتاری است که با استفاده از مسیر های عصبی خاص و الگو هایی که به افکار و اعمال مشارکت میکنند، انجام میشود.

4. تقویت اراده و آگاهی: نوروكوچینگ به افزایش آگاهی از خود و ارائه ابزارهایی برای مدیریت افکار و احساسات بهینه كمك بسیاري مي كند.

5. ادغام با کوچینگ: این شکل از کوچینگ تکنیک های کوچینگ سنتی را با نکاتی از علوم عصب شناسی ترکیب میکند و به مشتریان در توسعه شخصی و حرفهای به شکل جامع کمک میکند.
بطور كلي، نوروكوچینگ از دانش علمی درباره عملکرد مغز بهره می برد تا به بهبود نتایج کوچینگ و حمایت از مشتریان در دستیابی به تغییر و رشد پایدار کمک کند.